سرودنامه کلیسای ایران - Flipbook - Page 307
اگر به زبانهاي مردم و فرشتگان سخن گويم و محبّت نداشته
باشم ،مثل نحاس صدا دهنده و سنج فغان كننده شدهام .و اگر نبوّت
داشته باشم و جميع اسرار و همة علم را بدانم و ايمان كامل داشته
باشم به حدّي كه كوهها را نقل كنم و محبّت نداشته باشم ،هيچ هستم.
و اگر جميع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته
شود و محبّت نداشته باشم ،هيچ سود نميبرم .محبّت حليم و مهربان
است؛ محبّت حسد نميبرد؛ محبّت كبر و غرور ندارد؛ اطوار ناپسنديده
ندارد و نفع خود را طالب نميشود؛ خشم نميگيرد و سوءظنّ ندارد؛ از
ناراستي خوشوقت نميگردد ،ولي با راستي شادي ميكند؛ در همه چيز
صبر ميكند و همه را باور مينمايد؛ در همه حال اميدوار ميباشد و هر
چيز را متحمل ميباشد.
محبّت هرگز ساقط نميشود و امّا اگر نبوّتها باشد ،نيست
خواهد شد و اگر زبانها ،انتها خواهد پذيرفت و اگر علم ،زايل خواهد
گرديد .زيرا جزئي علمي داريم و جزئي نبوت مينماييم ،لكن هنگامي
كه كامل آيد ،جزئي نيست خواهد گرديد .زماني كه طفل بودم ،چون
طفل حرف ميزدم و چون طفل فكر ميكردم و مانند طفل تعقّل
مينمودم .امّا چون مرد شدم ،كارهاي طفالنه را ترك كردم .زيرا كه
الحال در آينه بهطور معمّا ميبينم ،لكن آن وقت روبهرو؛ اآلن جزئي
معرفتي دارم ،لكن آن وقت خواهم شناخت ،چنانكه نيز شناخته شدم .و
الحال اين سه چيز باقي است :يعني ايمان و اميد و محبّت .امّا بزرگتر
از اينها محبّت است.
( رساله اول قرنتيان ) 12 – 1 :12